راحیل



میدونی چیه؟ گاهی فکر میکنم

خدا منو تو یکی از میلیونها سیاره اش گذاشته بعد یادش رفته من اونجام

 من هی داد میزنم خدا ولی فقط انعکاس صدامه که برمی گرده خدا

الانم رو تخت دراز شدم و با خودم فکر میکنم که با چه زبونی باید باهاش حرف بزنم مثل آدمیم که هر آه ارتباطی امتحان کرده اما نشده که نشده 


چهل سادگی هم مثه تمام سال‌های بیست و سی سالگی از راه رسید. سنگین تر 

تنهاتر

خسته تر

مثل همه چهل سال قبل کسی سورپرایزم نکرد 

کادویی نگرفتم 

پشت پنجره اتاقم به خیابون چشم دوختم 

ومته تموم بیست سال گذشته  زیر لب گفتم شاید سال بعد شاید. 


تک تک سلولام داد میزنه غلط کردم 

پشیمونم 

بمون

نرو

خدااااااا

دلم می خواد دست به دامن همه بشم کمکم کنن راهی نشونم بدن 

خدایا میشه همین یه بار بهم فرصت بدی؟ خداجونم هزاربار گفتم و دادی 

اما اینبار. فقط اینبار 

خدا جون میشه؟ میشه؟ 

 


نمیدونم بخندم یا گریه کنم 

چرا انتظار داشتم الان که از ماموریت بعد دو روز برگشته مشتاق دیدن من باشه؟؟ چرا از پیام‌های فورواردش حالم یه جوری میشه؟ 

چرا انتظار داشتم اون یکی بعد شنیدن جریان خواستگار بگه نرو؟؟

 

چرا نتونستم با سرنوشت کنار بیام؟

تنهایی یک اختاپوس هست یه اختاپوس وحشتناک 

ادامه مطلب

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

ثبت اظهارنامه مالیاتی عملکرد 97 در خرداد ماه 1398 با مجوز رسمی ودینگ مگ ثبت برند ثبت شرکت و علامت تجاری closed درمان بیماری ها باتري Shawn Christy منابع انسانی، آموزش، جذب و استخدام